معنی آنا نعمتی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
نعمتی. [ن ِ م َ] (ص نسبی، اِ) چیزهای نیک. || آسایش. || مال. || دوست. || نعل کفش. (ناظم الاطباء).
نعمتی. [ن ِ م َ] (اِخ) منسوب به شاه نعمت اﷲ ولی ماهانی کرمانی. پیرو شاه نعمت اﷲ ولی. رجوع به نعمهاﷲ ولی (شاه...) شود.
- نعمتی و حیدری، نام دوفرقه ٔ غوغا که در غالب شهرهای ایران بوده اند. فرقه ٔنعمتی پیروان شاه نعمهاﷲ ولی بوده اند و فرقه ٔ حیدری پیروان طریقت شیخ حیدر زاوجی ولی. (یادداشت مؤلف).و اغلب این دو فرقه با هم به نزاع برمی خاستند و اوضاع شهر را آشفته می کردند و جنگ و نزاع نعمتی و حیدری برای مخاصماتی که منشاء منطقی درستی ندارد و از تعصبات عوام سرچشمه گیرد مثل شده است، مانند شیخی و بالاسری. رجوع به حیدری شود.
فرهنگ واژههای فارسی سره
همان دم، بیکدم، دردم، دریک دم، همان دم، بیدرنگ، دردم، شتابان
فارسی به انگلیسی
Immediately, Momentarily
نام های ایرانی
فرهنگ عمید
هماندم،
بهیکدم، در یکلحظه،
ترکی به فارسی
مادر 2- اصلی
فرهنگ فارسی هوشیار
بی درنگ فی الفور همان دم در یک لحظه بیکدم.
معادل ابجد
622